محل تبلیغات شما



به کفر سرخ لبت اعتقاد باید داشت به چشم سارقِ تو اعتماد باید داشت فدای چشم سیاهت برقص قوی سپید! برای درک تو در خود تضاد باید داشت برای جلب نگاهت، برای جذب دلت دلی شکسته ولی روی شاد باید داشت کم است یک نمه مستی، سیاه‌مستم کن هوای سوخته ها را زیاد باید داشت! مرید حضرت عشقم که در جهان سقوط برای بال کشیدن مراد باید داشت. # _نگاه نازکنانت غزلترین غزل است برای خواندن شعرت سواد. لازم نیست_ #مهدی_حسینی #غزل #مجموعه_سوم mosaffer_poem@
میتوان با تو به شبهای بهاری خو کرد بغلِ باغچه را غرق گلِ شب‌بو کرد میتوان با تو به عاشق شدنی محض رسید عقل را با دل راهیّ ِ جنون هم‌سو کرد میشود دور شد از دست پریشانی‌اگر دست در موی تو آن پیچش تو در تو کرد یک نظر چشم به من دوختی و دینم سوخت مستی نرگست ایمان مرا جادو کرد مژه هایت به دلِ شبزده ام چنگ زد و دلبران را همه از شهر دلم جارو کرد! دل من قبل تو آیینه ای از کثرت بود تا نگاهش به تو افتاد، به وحدت رو کرد #مهدی_حسینی #غزل #مجموعه_سوم mosaffer_poem@
هر چه کردم نپرید از سر این دل هوست نفسش میرود از اینکه شود همنفست! ای برایم همه کس! عاشق آنم که برات همه کس باشم و جز من همه کس؛ هیچکست! تو برایم بسی از عالم و آدم، ایکاش بشوم من هم ازین عالم ویرانه بَسَت! تا در آغوش تو ساکن نشوم در بندم حس آزادی من بسته به کنجِ قفست! زندگی چیست به جز لمس نسیمی دلکش؟ زندگی چیست به جز لمس حریرِ نفست؟ #مهدی_حسینی #غزل #مجموعه_سوم
سکوت شهر، اخیرا چقدر سنگین است بهای ریزش بهمن چقدر سنگین است! در این زمانه خدایا سزای شاعری ات برای شارگ گردن چقدر سنگین است! سرِ شکسته ی مردی به جرم حمل غزل به روی شانه ی یک زن چقدر سنگین است! و من که جسم خودم را صلیب بر دوشم خمید پشت من این من چقدر سنگین است! عقابِ زاده ی زندان چگونه دریابد؛ که بغض پر نگشودن چقدر سنگین است؟! درون پیله ی غربت به تنگ، آمده ایم فضای شهری از آهن چقدر سنگین است. #مهدی_حسینی #غزل #مجموعه_سوم mosaffer_poem@
مرا بس است همینی که از جهان دارم همین که در دل آغوشت آشیان دارم در‌عمق چشم تو غرقم که جانم آرام است وگرنه کوه غمم، بغض بی امان دارم اگر چه گوشه ی عزلت گزیده ام، چه غمی‌ست درون خلوت خود ملک لا مکان دارم جهان و هر چه سراب است پیشکش به خودش که در نگاه تو آبیّ بیکران دارم ‌# چه غم؛ من آن پری ام کهِ به گل نشست پرش درون پیله ی خاکیم آسمان دارم. #مهدی_حسینی #غزل mosaffer_poem@
حس جنونم رو به بی میلیه دلسردیم از بی‌عشقیه لیلیه لیلیِ خودپرست تو شهر خیلیه چه باورا که اشتباه،، بودن چه چاهها کهِ شبیه راه،، بودن چه قله ها که پرت‌گاه،، بودن " پیر شدم از دنیا و نامردمیش جوونی با موهای جو گندمیش رو به زمستونه تو این گرگ و میش طفلی دلم درد کشید و بزرگ شد از بس بهش چنگ،، زدن که گرگ شد! که این همه عاصیه قلب زخمیش " یه سایه ی تنهای بی نشونم ترجیح میدم با خلوتم بمونم هیچکسی‌و محرم و یار ندونم نزدیکترینا خنجر از پشت زدن به سینه ی اعتمادم مشت
در دلبری همتا نداری خاص هستی سرچشمه ی زیبایی و احساس هستی زیباتری از آنچه من میگویم ای ماه! تندیسی از ابریشم و الماس هستی ای عطر تو پیچیده بینِ بازوانم! انگار در پیراهنی از یاس هستی حوای من! از چشمهایت میشود خواند عصیانگری، نازکدلی، حساس هستی تلفیقی از روحِ زلیخایی و مریم هم با خدایی هم خدانشناس هستی #مهدی_حسینی #غزل http://t.me/mosaffer_poem
قلم در لیقه یعنی دست من در پیچه ی مویت و نستعلیق یعنی رد انگشتم به گیسویت تماشایی ترین شعری که این شاعر به خود دیده غزل میبارد از چشمت، دو بیتی از دو ابرویت بتِ بیتا! دلم هر شب طوافت میکند از دور دل‌آراما! دلی دارم پریشانت، دعاگویت بنازم سحرِ نازت را پیمبر‌کُش! تماشا کن پیمبر‌زاده هایی را که کافر کرده جادویت! نگاهم میکنی و من به سویت دست میازم چه سعی باطلی دارم، مرا کافیست سوسویت #مهدی_حسینی #غزل #نشسته_در_ته_فنجان #نشر_فصل_پنجم http://t.me/mosaffer_poem

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها